میگن یقین سه درجه داره که بالاترین درجه‌ش حق الیقینه. توی این مرحله فرد با کشف و شهود به یقین می‌رسه. به نظرم هرچیزی رو توی زندگی فقط میشه با کشف و شهود و قرار گرفتن در اون جایگاه درک کرد. من وقتی فهمیدم که لایی کشیدن ماشینا چقدر می‌تونه دیگران رو آزار بده که یه زن باردار با خطر سقط بودم و تنم از لایی کشیدن ماشینا و ترمز یهویی همسر به لرزه می‌افتاد. وقتی فهمیدم آلودگی صوتی توی آپارتمان چقدر می‌تونه آزار دهنده باشه که بچه‌م رو با هزار زحمت می‌خوابوندم و با یه صدای ضربه به کف خونه طبقه بالایی بیدار می‌شد و دوباره گریه‌ها از نو شروع می‌شد. من وقتی فهمیدم جنگ و چشمای منتظر یه خانواده و حملاتی که به «غیر نظامی‌ها» کاری ندارن یعنی چی که همسر یه نظامی شدم... 

به قول‌ مریم نظریان: 

هر سربازی
در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمه های یونیفورمش
زنی را به میدان جنگ می‌برد
آمار کشته های جنگ
همیشه غلط بوده است
هر گلوله
دونفر را از پا در می آورد
سرباز
و دختری که در سینه اش می‌تپد…

 

چطور میشه به غیرنظامی‌ها کاری نداشت... 

 

 

- عنوان مصرعی ست از شعر امیرحسین اللهیاری