میبینی منو، نمیبینمت ... بده...
صبوری میکنی، جسورتر میشم... بده ...
باور دارم؟ نه ! لقلقه زبونه ...
میتونم از پسش بربیام؟ نمیدونم ...
حواسم هست که چقدر تاوان این ماجرا سنگینه؟ نه ...
حواسم هست که این یکی دیگه بازی نیست؟ نه ...
فرمون دست کدوم بخش وجودمه؟ احساس محض... بدون حتی ذرهای دخالت عقل...
تا کی؟ نمیدونم ...
چه حسهایی غالبه الان؟ حماقت، شوق، ترس ...
چیکار باید بکنم؟ فکر، فکر، فکر ... فکر عمیق ...
- De Sire
- دوشنبه ۲۰ فروردين ۰۳
- ۱۶:۲۹