۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

دیده فرو بر به گریبان خویش...

بسم الله 

ما از حدود دو هفته پیش نوبتی درگیر همین ویروسی که شیوع پیدا کرده شدیم، اول فاطمه بعد خودم و بعد همسرم، خیلی سنگین بود برامون، مخصوصا برای فاطمه که از مشکلات گوارشی ای که براش پیش میومد به شدت می‌ترسید، و علاوه بر ضعف شدید جسمی که به خاطر غذا نخوردن و غلبه ویروس دچارش شده بود، روحیه ش هم خیلی آسیب دید، من سعی کردم با آرامش کنارش باشم ولی بعد از دو سه روز خودمم مریض شدم و همون ضعف و درد و مشکلات خودم رو از پا انداخت، سفر دو سه روزه همسر هم مزید بر علت این ضعفا و خستگیا و بی خوابی‌ها شد، و نتیجه چی شد؟ من و فاطمه هردومون بی حوصله شدیم، ولی من فقط بی‌حوصلگی اونو میدیدم، مدام با خودم میگفتم چرا انقد لجباز شده، چرا انقد جیغ میزنه، امروز دکمه استپ خودمو زدم و به خودم گفتم داری چیکار میکنی؟؟ داری چه بلایی سر رابطه‌ت با دخترت میاری؟ یه جوری هستی که همیشه انگار فقط میخوای از دستش راحت بشی، به اسباب بازی و هرچیزی که بشه مشغولش کنی و یه نفس بکشی، میدونم که سردردای شدید اذیتت میکنه و کم تحمل شدی ولی اون خیلی کوچیک‌تر از اونیه که بتونه شرایط تو رو درک کنه.... وقتی دقیق شدم دیدم منم سهم خودمو توی این لجبازیا دارم ... درسته که مریضی اذیتش کرده اما اینکه احساس کنه مامان دیگه دوسش نداره و با ذوق قربون صدقه ش نمیره هم خیلی موثره ... باید بیشتر حواسم به دنیای کوچیکش باشه. امان از این ویروسای متنوع و چموش که فرصت نفس کشیدن نمیدن ... 

  • De Sire
  • چهارشنبه ۲۲ شهریور ۰۲

سکوت

سلام 

این روزا بارها و بارها پنل وبلاگمو باز کردم، چند خطی نوشتم و بعد با خودم گفتم خب که چی، و پاکش کردم، یادمه هجده سالم بود که اولین وبلاگمو توی بلاگفا ساختم، برادرم وقتی فهمید گفت کسی باید وبلاگ بسازه که حرف خاصی داشته باشه برای گفتن، هنوز نمیدونم حرف خاص دقیقا چی می‌تونه باشه ولی من به خاطر تعاملاتی که از طریق وبلاگ به دست آوردم و ارتباطات سازنده ای که داشتم خوشحالم، و همیشه سعی کردم کمتر بنویسم تا وقت کسی رو هدر ندم بابت چیزی که خیری توش نیست ... 

خلاصه که میخواستم بگم هستم، کهکشان نیستی رو میخونم و دلم میخواد شما هم بخونید، دوباره خوندن وضعیت آخر رو شروع کردم، یه تنهایی دو سه روزه رو برای اولین بار با فاطمه تجربه کردیم و به خاطر تحمل شرایط به خودم دمت گرم گفتم، به عشق خیلی فکر کردم این مدت، شعر بیشتر خوندم، برای تمرین تجوید برای اولین بار در عمرم تونستم ذهن عجول م رو به گوش کردن صوت استاد حصری وادار کنم، به این فکر کردم که احتمالا هدیه پویش کتابخوانی رو حذف کنیم چون خسته شدم از بس هر مرحله برنده ها گفتن بذار برای مرحله بعد، وارد مرحله ی لجبازی ها و حرف گوش نکردن های فاطمه شدیم که خیلی خیلی نیاز به صبوری داره، هزاران پست و استوری و ... از اربعینی‌ها دیدم و آخرش هم نفهمیدم کار درستی بود که نرفتیم یا نه، ... 

 

اینجا زندگی در جریانه ... شما چطورید؟

راستی برای مدافعین عزیز امنیت دعا کنید که روزای پیش‌رو در صحت و سلامتی براشون بگذره، هرچند که عرصه سیمرغ جولانگه مگس ها نیست ... 

  • De Sire
  • چهارشنبه ۲۲ شهریور ۰۲
الحمدلله علی کل حال
آرشیو مطالب