دلم میخواست این روزا ساعت ها و ساعت ها می نوشتم. روزایی که نمیدونم اسمشون سخته یا شیرین یا هرچیز دیگه ای. روزایی که ناخوداگاه یهو وسط کارام تو تنهایی میزنم زیر گریه.  روزایی که با وجود درد شدید به راه رفتن ادامه میدم. روزایی که پاهام تاول زده از بس این خیابونا رو بالا پایین رفتم...دلم میخواد به خودم تبریک بگم بابت اینکه این فصل جدید و سخت از زندگی رو شجاعانه طی کردم... و دلم میخواد از خدا خیلی تشکر کنم که همراه بی نظیری داشتم... از خدایی که همیشه بیش از چیزی که لایقش بودم باهام مهربون بود