مادرشون بیماری صعب العلاجی داره و چند وقت یه بار باید بستری بشه و درمان‌های سنگینی بگیره، هربار که بیماری عود میکنه ولوله ای به پا میشه که چی شد؟ تقصیر کی بود؟ یه نفر رو بین همسر و بچه ها و عروس و دامادا به عنوان مقصر نشون میکنن، بعد از این مرحله تصمیم میگیرن همدل بشن و از مادر مراقبت کنن و بعد از خونه اومدنش دیگه نذارن بهش فشار عصبی بیاد که دوباره روند برگشت بیماری تسریع بشه... و هربار که مادر بعد از درمان بسیار سختی برمیگرده خونه، دو سه هفته که گذشت دوباره همون ماجراهای سابق تکرار میشه، باورم نمیشه که حتی تک تک جملات و دیالوگا تکراریه، یه زمانی آیات درخواست برگشتن کافرا و جهنمی‌ها به دنیا** رو که می‌خوندم با خودم خیلی فکر می‌کردم که اگه واقعا بتونن برگردن چی میشه؟ ولی وقتی این ماجراها رو می‌بینم، یا حتی توی رفتارای خودم دقیق می‌شم که هربار بعد از یه نتیجه‌ی بد از  رفتاری تصمیم می‌گیرم ترکش کنم و باز بهش برمی‌گردم، تقریبا مطمئن میشم اگر خدا اجازه برگشت به دنیا رو به جهنمی‌ها بده بازم اتفاق خاصی نمیفته ... 

 

 

**«أو تقول حین ترى العذاب‌لو أنّ لى کرّة فأکون من المحسنین؛ یا هنگامی که عذاب را می‌بیند بگوید: آیا می‌شود بار دیگر (به دنیا) بازگردم تا از نیکوکاران باشم؟!»