سلام و رحمت الله
* نمیدونم چقدر میشه شخصیت دنیای واقعی آدمها رو به وبلاگ اونها مرتبط کرد. ولی من همونطور که توی دنیای واقعی اطرافیانم رو به شدت فیلتر میکنم اینجا هم همینکار رو میکنم. هیچوقت آدمی نبودم که صد تا دوست صمیمی داشته باشم. و اینجا هم آدمی نیستم که صد تا وبلاگ رو دنبال کنم، بخونم و کامنت بذارم. همونطور که توی دنیای واقعی تا لزومی نبینم و حرفی برای گفتن نداشته باشم تماشاچی و شنونده صحبت بقیه هستم اینجا هم سعی میکنم تا وقتی حرف مفیدی نداشته باشم کامنتی نگذارم. ولی با دقت میخونم همونطور که با دقت گوش میکنم.
از همین معدود وبلاگهایی که دنبال میکنم تا به حال چند تا وبلاگ بسته شده و نویسندههاش خداحافظی کردن . یا دائم یا موقت! من دیگه به دلیل کهولت سن توانش رو ندارم دنبال دوستای خوب وبلاگی بگردم. :) امیدوارم همه تون برگردید و دوباره بنویسید...
* دیشب تنها بودم و در تنهایی دنبال یه فیلم آرومِ حال بد نکنِ غیرغمگینِ وطنی میگشتم که دوستم "نفس"ِ نرگس آبیار رو پیشنهاد داد. دیدم و لذت بردم. داستان حول محور یه دختر بچه ست. قبل از انقلاب، اطراف تهران، با یه پدری که مشکل تنفسی داره، مادرش فوت شده، و اینا 4 تا بچه ان. نامادریِ پدرش ازشون مراقبت میکنه با بازی عالیِ پانتهآ پناهیها... راستی که مونث بودن یه چالش پیچیده ست که میتونه خیلی جذاب و گاهی خیلی غمانگیز باشه ... هرچند انسان بودن کلا اینطوره ولی مونث بودن یه امتحان خاص تره برای ماها ...