۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

تنهایی

توی خبرا می بینم که دکور نود رو جمع کردن. یه وای از ته دل میگم. مث خیلی از بحثای اجتماعی و سیاسی مون، با یه موضع تند میگه چه اهمیتی داره که نودو جمعش کردن، دلم میگیره، یاد این چند ماهی میفتم که کسی رو نداشتم براش شعر بخونم و در مورد مواضع سیاسیم باهاش حرف بزنم و طرف مقابل درکم کنه. با بغض جوابشو میدم و میرم تو اتاق... به این فکر میکنم که داشتن یه هم‌فکر از نون شب برای آدم واجب‌تره... 

نذارید ادمای اطراف شما احساس تنهایی کنن(نه فقط از نوع عاطفی، بلکه از نوع فکری هم) . هیچ لزومی نداره که حرفای بقیه رو تایید کنید ولی میتونید حرفشونو بفهمید.  این خیلی مهمه...

  • De Sire
  • يكشنبه ۱۸ فروردين ۹۸

فوتبالی که نمی‌چسبه

چرا حتی دیدن دربی با صدای عادل رو هم از مردم دریغ میکنن؟ 


  • De Sire
  • شنبه ۱۰ فروردين ۹۸

دوقلوی متمایز الدَدی

یه خانوم چینی دو تا پسر دو قلو به دنیا آورده، که از قضا یکیشون هیچ شباهتی به دَدی نداشته. حالا دَدی مشکوک میشه و میگه چرا این شبیه ما نیست. دست خانوم رو میگیره میبره آزمایش DNA . شاید باورتون نشه ولی به این سوی چراغ یکیشون بچه یکی دیگه بوده :|

از خبرگزاری https://metro.co.uk خوندم. شایعه نیست.
  • De Sire
  • پنجشنبه ۸ فروردين ۹۸

یادت باشد

کتاب دفاع مقدس زیاد خوانده بودم. اما نه در موقعیتی که الان هستم.  و نه کتابی که خاطرات یک زن جوانِ همسر شهید باشد با موقعیتی مشابه با من از جنبه های مختلف... اوایل نمی‌دانم با چه انگیزه‌ای کتاب را سفارش دادم و با چه انگیزه‌ای از همسر خواستم با هم بخوانیمش. شبی ده صفحه را بلند و به نوبت برای هم میخواندیم. تقریبا دو سوم کتاب را خواندیم و از آن‌جا به بعد آنقدر بی‌تابی و گریه من بعد از خواندن زیاد بود که همسر از ادامه مسیر انصراف داد و من ماندم و تلاش‌هایم برای تمام کردن کتاب. شاید چون اولین کتابی بود (در دایره مطالعات من) که صادقانه و بی قهرمان‌سازی‌های مصنوعی نوشته شده بود، اینقدر به روحم فشار می‌آورد. دختری جوان، که تمام استیصال و رنج و بی‌قراری‌اش را می‌شد در سطر سطر کتاب دید... از لحظه‌ای که کتاب را تمام کرده ام چیزی از وجودم را از دست داده‌ام. انگار که بخشی از آرامشم را... انگار که تکه‌ای از وجودم در وجود فرزانه ذوب شده و با او همدردی می‌کند. فرزانه نماینده تمام دخترانی‌ست که جنگ برای همیشه امید و آرامش قلب آن‌ها را زیر خروارها خاک مدفون کرده‌است. قطعا زمان خیلی چیزها را برایشان حل می‌کند اما نه "همه چیز" را.... 

  • De Sire
  • سه شنبه ۶ فروردين ۹۸
الحمدلله علی کل حال
آرشیو مطالب