پر از خشمم ...
من هیچوقت تصاویر خشن و دردناک رو باز نمیکنم و نگاه نمیکنم، اما تو رو بارها نگاه کردم عزیزمن... نمیدونم فرصت کردی پسرت رو بغل کنی تا ازش محافظت کنی یا نه، نمیدونم اون لحظه چقدر دلت پر زد که لااقل بتونی بچهتو نجات بدی، اما اینو میدونم که وقتی چشمامون رو ببندیم به روی واقعیت، کم نخواهیم دید از این صحنهها ... آه ...
من به دوستان معترضم بارها گفتم ما هم معترضیم، به خداوندی خدا ما هم معترضیم به فساد و رانت و بی تدبیری و ... ، فقط الان حواستون باشه کجا رو نشونه گرفتن، حواستون باشه زیر علم کی دارید سینه میزنید، حواستون باشه وقتی تمام تمرکز نیروی نظامی صرف داخل بشه عواقب بدی داره، ... آه ...
- اینو شبی که خبر شاهچراغ رو شنیدم و تصویر مادری که با پسرش به شهادت رسید رو دیدم، نوشتم... خدا به دل خانواده شون آرامش بده
- امروز داشتم هشتگ من توماج صالحی هستم رو میدیدم، خنده م گرفته بود، داشتم فکر میکردم حتی اگه اشتباه انتخاب کرده باشم پیش خودم سربلندم که کنار کسانی نایستادم که همون لحظه اول دستگیری به غلط کردن میفتن، من کنار کسی ایستادم که غریب گیر آوردنش ولی پای اعتقادش وایساد و جون داد ...
- خیلی فکر کردم چجوری بگم که ما همه همون ید واحده ایم، آره ید واحده ایم ولی نه با کسی که به شهادت «آرمان» و یتیمی «آرتین» بی تفاوت بود، ولی برای دستگیری توماج صالحی و امثاله هشتگ زد، ید واحده ایم ولی نه با کسیکه دید داعش فیلم و تصویر و بیانیه داد ولی گفت مار خودشون بوده... همه اطرافیانم میدونن که من آدمی نیستم که با تعصب و تحجر روی عقیده ای بمونم، همیشه در حال سبک سنگین کردن بودم، ولی هیچوقت وضعیت رو انقدر واضح ندیدم برای انتخاب... معترضید؟ روی چشم من جا دارید، تا آخرین نفس برای اصلاح وضعیت و بهبود اوضاع مملکتم تلاش میکنم اما اگر با اینایی هستید که یاد میدن چجوری نیروی امنیتی رو زمینگیر کنید و تیشه به ریشه مملکت بزنید، لطفا هردومون رو با دنبال نکردن وبلاگ من خوشحال کنید...
- نظرات رو باز میذارم ولی نه فرصت بحث بیهوده نه حوصله ش رو، لطفا مراعات کنید.