به اون دستای تر و تمیز و ناخونای لاک زده که با خودکارا و ماژیکای رنگی رنگی بولت ژورنالای فانتزی میکشن و همه مربعاشون تیک میخوره اعتماد نکنید. خیلی وقتا واقعیت پر از مربعاییه که دستای خسته و خشکی زده و ناخونای شکسته و از ته کوتاه شدهمون هیچوقت نمیتونن روشون تیک بزنن. واقعیت پر از قدمای رویاییمونه که نتونستیم برداریمشون، پر از آرزوهای صبح که شبا موقع خواب اسمشون شده حسرت. واقعیت من و توییم که خندههای لابهلای سختیهامون رو با هزار زحمت میسازیم و شب به امید یه آرزویی که فردا شب تیک خورده باشه چشمامونو میبندیم ... واقعیت ماییم که خسته میشیم اما تسلیم نه ...