سلام
(اول این مطلب لازم میدونم یه تشکر ویژه بکنم از همه دوستان عزیزی که توی این مدت با من همدلی کردن و با راهنماییهاشون کمک کردن این مسیر برام هموارتر بشه. از خدا میخوام که عاقبت بخیر و سلامت باشید.)
امروز فاطمهی من ۴۶ روزه شده. نذر کرده بودم به محض اینکه ۴۰ روزش بشه ببرمش زیارت حضرت معصومه علیها السلام. نذرمون رو ادا کردیم و دخترخانم رو یه زیارت بردیم. البته همسر از سمت اقایون بردنش کنار ضریح. چون سمت خانوما شلوغ بود و منم عادت ندارم جمعیت رو بشکافم و برم جلو و البته وضعیت کرونایی هم مزید بر علت بود.
همسر میگفتن خادم حرم وقتی فاطمه رو دیده چوب پرش رو به سرش کشیده :) از اون روز خیلی حس بهتری دارم. هم به خاطر اینکه خیلی دلتنگ حرم حضرت معصومه بودم هم به خاطر بردن فاطمه توی اون فضا و زیارت قبور علما ...
راستی فاطمه از دو سه روز پیش لبخند زدن رو شروع کرده :) اینطوری راحت تر میشه جیغا رو تحمل کرد:))