دزیره

خُفته ست در تنم هَمه رگ‌های آرزو

دزیره

خُفته ست در تنم هَمه رگ‌های آرزو

دزیره

پاییز من
عزیز غم‌انگیز برگ‌ریز
یک روز می‌رسم و تو را می‌بهارمت...

تحویل سال بی تو...

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ب.ظ

همیشه از اینکه تاهل از تو دورم کند میترسیدم. از این که دیگر تحویل سال کنار سفره هفت سین ساده ای ننشینم که تو با دنیایی از عشق می انداختی تا دل من خوش شود ... عزیزترینِ دنیای من ... مهم نیست سال من کنار کدام سفره تحویل شود ، تا ابد تو اولین و بزرگترین دعای سال نوی منی...

  • ۱ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۴۲
  • De sire

کلافگی

سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۰۲ ق.ظ
دیشب از دستم در رفت و زیاد شربت حساسیت خوردم، امروز صبح همسر چندین بار بیدارم کرد تا بالاخره با چشم‌های پف کرده سر سفره صبحونه نشستم. زنگ اول که به سختی چشمامو باز میکردم، تمام تلاشمو کردم که تنش‌های تو ذهنم رو به بچه‌ها منتقل نکنم. زنگ دومه و دارم از بچه‌های کلاس چهارمی امتحان میگیرم. دلم میخواد فقط سرمو بذارم روی میز و بخوابم. چشامو که میبندم هرلحظه یکیشون صدام میزنه... راستش قبل از اینکه معلم بشم هیچوقت به این فکر نکرده بودم که معلما حق ندارن مریض بشن، حق ندارن پکر باشن، باید همیشه در بهترین حالت خودشون باشن وگرنه عملا اون روز و اون ساعت رو از دست میدن...

  • ۴ نظر
  • ۱۴ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۰۲
  • De sire

مگه میشه؟؟

چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۲ ب.ظ

اون دختر طفل معصوم که اینجا هم گفته بودم سرطان داره، امروز اومد بهم گفت من سالمم . کلی خوشحال شدم ولی دلیلش واقعا منو شوکه کرد. سوتی های پزشکی اخه تا کجا؟ پرونده این دخترو با یه دختر دیگه عوض کردن. از روی عدم تطابق ازمایش ژنتیک پدراشون فهمیدن که اشتباه کردن. خداروشکر که هنوز طفلکی رو شیمی درمانی نکردن. و اون دختر بیچاره که مریض بوده و الکی بهش گفتن سالمی، و چه تاثیر گذاره از دست دادن فرصت و زمان توی سرطان... اینکه خونواده شاگرد من چقدر توی این مدت رنج کشیدن و هزینه کردن بماند...

این روزا زیاد از این سوتی ها میشنوم و یاد بچه های تجربی دبیرستان میفتم که  به هیچ وجه جزء خوبای مدرسه نبودن و الان به لطف دانشگاه ازاد پزشکن...

  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۲
  • De sire

واقعا کار درستی بود؟

چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ق.ظ

بچه طفلکی کلاس چهارمی رو میخواستم بفرستم دفتر، کلی گریه کرد. واقعا نمیدونم با بچه هایی که به هیچ صراطی مستقیم نیستن چجوری باید تا کرد.  همش نگرانم که نکنه نباید... 


  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۱
  • De sire

دعاش کنید لطفا ...

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۲۲ ب.ظ
سر کلاس چند دیقه یک بار میزد زیر گریه . فکر میکردم به خاطر اینه که بهش تهمت تقلب کردن زدن . بهش گفتم چی شده دختر گلم؟ گفت خانوم میشه بیاید بیرون. توی همون دو سه تا جمله اولش ، خیلی سریع گفت من سرطان خون دارم ... بغلش کردم. بهش روحیه دادم. اشکامو کنترل کردم . بهش لبخند زدم... ولی از اون لحظه یه چیزی تو وجودم داغون شده . هر چند دیقه یک بار میزنم زیر گریه. اخه تو با ۱۲ سال سن با اون چشای معصوم و صورت ماهت چرا باید بگی خانوم احساس میکنم قراره بمیرم... 
از فردا قراره شیمی درمانی بشه. اگه اینجا رو میخونید لطفا دعاش کنید...
  • De sire
اگر عاشق هستید این متن را بخوانید
طبق نظریه مثلث عشق، گفته میشود که عشق سه ویژگی دارد: صمیمیت، شور، تعهد

- صمیمیت: منظور از صمیمیت احساس نزدیکی، دوستی، پیوند و اعتماد در رابطه است.
- شور: هیجان یا انرژی رابطه، شور است. احساس جذابیت فیزیکی و برانگیختگی (جنسی) در رابطه به این مورد مربوط می‌شود. اینکه نسبت به فرد مقابل چقدر کشش داریم.
- تعهد: شامل تصمیم‌های خودآگاهانه‌ای که توسط فرد برای دوست داشتن دیگری اتخاذ می‌شود و فرد خود را متعهد به حفظ آن می‌کند. به‌عبارت دیگر، تصمیم‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت برای دوست داشتن و مراقبت متعهدانه از معشوق.

  • De sire

...

پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ق.ظ

به خداوندی خدا قسم خاطره ها نمی میرن....

  • De sire

ارحم ضعف بدنی...

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۲۳ ق.ظ

* بعد از ده تا آمپول و سه روزی که از این آنفلوانزا و ویروس میگذره، یهو دوباره تب و لرز اومده سراغم. روی تخت دراز میکشم. پتو رو میکشم روی سرم. به این فکر میکنم که این مریضی میتونست یه مریضی دیگه باشه، یه مریضی که دیگه سلامتی پشتش نباشه. به این فکر میکنم که چقد کار نکرده دارم. چقد راه مونده تا درست زندگی کردن. یاد حرف اون خانوم میفتم که میگفت بیشتر اهل جهنم اهل "تسویف"ن. به نماز قضاهام فکر میکنم.  به همه و همه و همه... 

*چند باری به همسر گفتم وقتی حالم خوب نیست جمله های دیگه ای به جز "بریم دکتر؟" هم میشه گفت. تازگیا  با دل مهربونش عادتای مردونه شو کنار میزنه و میاد پیشم و میگه "چی حالتو خوب میکنه"؟ 

* راستی راستی چقد حواسمون نیست... حواسمون نیست که هرلحظه ای ممکنه لحظه اخر زندگی مون باشه.  

  • ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۲۳
  • De sire

تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی...

شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۱۶ ب.ظ

یکی از مهم ترین چیزایی که توی دلخوری ها و بحثای زندگی مشترک هست اینه که حواست باشه تو یه رقیب نداری که هرجور شده کَل‌شو بخوابونی. تو یه هم تیمی داری که اگه ببازه تو هم باختی ... خیلی مهمه که استراتژی ها رو بر مبنایی بچینی که اون ببره تا تو هم برنده باشی ... قشنگه ولی ترسناکه.... یکی هست که تمامِ توعه. تمام تو ...

  • De sire

فلانی

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۰۸ ب.ظ

"فلانی" به یکی میگه  "داشتم فکر میکردم موهاتو کوتاه کنی بهتره، فلان مدل بزن بعدشم رنگش کن" (جلوی شوهر اون بنده خدا) 

چند ساعت بعد به یکی دیگه میگه رنگ ابروهات رفته بهتر شدیا ....


با خودم میگم : یادم باشه چه صورت زشتی داره اظهار نظر در مورد بقیه وقتی ازت نظر نخواستن.  به خودم میگم "ادب از که آموختی..." و یادم میاد که خیلی از موقعیتای زندگیم میگم اگه این "فلانی" بود چیکار میکرد من اون کارو نکنم. بیاید مثل فلانی نباشیم.

  • ۲۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۰۸
  • De sire