دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

ما دوباره سبز می‌شویم ... :)

طبقه بندی موضوعی

شهرت در این مقام به گمنام بودن است ...

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۱:۵۹ ق.ظ

 

اولین قرارامون برای آشنایی توی بهشت زهرا بود، مزار شهید مهدی عزیزی، بعد ازدواج هم اولین جایی که جمعه‌ها به ذهنمون می‌رسه برای سبک کردن روحمون بهشت زهراست، اونجا که میریم انگار رهاییم، انگار دیگه دنیا به سختی خارج از اون محدوده نیست... امروز همسر دنبال مزار شهید زبرجدی می‌گشت، از اینجا رد شدیم... با دیدن این کلاه‌ها یه لحظه حس کردم که اینجا وسط جنگه،  حس عجیب و دردناکی بود ، با اینکه اولین بار نبود می‌دیدمشون ولی این حس برام تازه بود ... 

 

+ دارن قسمت مزار شهدای بهشت زهرا رو بازسازی میکنن ، از این یه شکل کردن و نو کردن مزار شهدا حس بدی میگیرم، اصلا اونجا همین شکلی قشنگه :( شهر خودمون هم همین کارو چند سال پیش کردن، قبلش یه صفای دیگه ای داشت... 

 

+ عکس پدر و مادر شهدا رو که کنار عکس شهیدشون روی سنگ قبر می‌بینم با خودم میگم چه لذت نابی بوده براشون وقتی تبدیل شدن به این عکسا، وقتی جاشون عوض شد و به جای اینکه با حسرت و دلتنگی کنار مزار جگرگوشه‌شون بشینن، روحشون به آرامش و شیرینی وصل رسید ... خدا صبر و آرامش و خیر کثیر بده به همه پدرا و مادرای شهدا ... 

 

 

+ یه هم محله‌ای شهید داریم ما از شهدای مدافع حرم، و یه هم محله‌ای شهید از شهدای مدافع امنیت، من ارادت خاصی بهشون دارم، شرم دارم از این عبارت رفیق شهید که باب شده استفاده کنم، بهتره بگم مایه فخر و مباهاتن برای من، ان شاء الله که شفیع ما باشن روز قیامت به حرمت اون چند سالی که توی یه محله زندگی کردیم.... امروز دیدم برای یکی‌شون توی بهشت زهرا یادبود ساختن، پرواز کردم از خوشحالی... 

 

 

 

 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۱:۵۹
  • De sire

هیچ ...

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ

میخواستم عکس و موسیقی بذارم، عکس رو آپلود کردم زاویه ش توی فضای بیان درست آپلود نشد، نمی‌دونم چرا، قبلا هم این اتفاق افتاده بود، میخواستم مثل دفعه قبل عکس رو چرخیده آپلود کنم که درست بشه، دیدم واقعا دیگه از توام حوصله م خارجه، به نظرم رسید شاید منم این مدل پست ها رو بهتر باشه توی فضای دیگه ای بذارم، ایتایی تلگرامی.... بعد یه صدایی درونم میگه خب حالا که چی ، وقت و انرژی بقیه رو صرف عضویت توی یه کانال بکنی که چی بشه؟! نتیجه این شد که هیچ کاری نکنم :/ 

  • ۵ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۳۴
  • De sire

تا بنده نشوی تابنده نمی‌شوی ... *

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۵۴ ق.ظ

 

 

 

محبوب من

اما شب سخت میگذرد

کاش خورشید شبها طلوع میکرد...

 

 

 

*عنوان رو از کانال عزیزِخوش‌قلبم خانوم الف برداشتم و البته ترکیب این موسیقی و این جمله و تماشای طلوع چه کرد با دل من ... 

 

 

*سه تار : هاتف ملکشاهی

  • De sire

میفرمان که ...

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۵۳ ب.ظ

جان به هوای کوی او، خدمت تن نمی‌کند ... :) 

 

+ جناب حافظ 

  • De sire

بال و پرت روز رهایی درد دارد ... *

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

امروز برای من تجربه یه حس جدید بود ... حس دل کندن(در واقع بهتره بگم امید بریدن)، حس تنهایی، حس قوی تر شدن ... شاید وقتی کسی برای اولین بار به ماجرا نگاه کنه و ببینه یه آدمی که همیشه تکیه گاه بوده حالا چند وقتیه که سر حال نیست و دیگه نمیشه مثل سابق روش حساب کرد، به نظرش شرایط خیلی سخت و وحشتناکی برسه، ولی در بطن همه ماجراها، خدا برای ما رشدی قرار داده، اگر مکث کنیم و با دقت نگاه کنیم... نه اینکه این نگاه بتونه همه‌ی سختی‌ها رو محو کنه، سختی‌ها هستن، اما می‌فهمی که داری توی این سختی‌ها رشد میکنی... دلم برای این ورژن خودم تنگ شده بود... سلام رفیق قدیمی :)

 

 

 

* وقتی به زندان کسی خو کرده باشی 

   بال و پرت روز رهایی درد دارد ... 

#مجتبی_شریف

  • De sire

محض یادآوری

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۱۵ ب.ظ

بچه رو می‌بریم دندون پزشکی توقع داریم با چهارتا کتاب خوندن و فیلم دیدن، دیگه نترسه و گریه نکنه، بعد خودم الان که منتظرم دندونم بی حس بشه، دستام می لرزه ، تازه الان پیشرفت کردم، دفعه قبلی از استرس خیس عرق شده بودم و تپش قلب گرفته بودم... 

  • De sire

سر کشیدم تو را و تشنه‌ترم ...

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ

یه نفر از بستگان نزدیک ما، یه اخلاقای خاصی داره، بخوام خلاصه بگم اینطوریه که حریم آدم‌ها رو کاملا نادیده می‌گیره، توقعات آزاردهنده داره از بقیه، و به روش‌های مختلف خواسته‌هاش رو به بقیه تحمیل می‌کنه، و روش برخورد اکثر اطرافیان باهاش چطوریه؟ کوتاه اومدن! تنها کسی که مدام داره باهاش کلنجار می‌ره تا حد و مرزش رو باهاش مشخص کنه منم، و البته خب من از لحاظ جغرافیایی بهش نزدیک‌ترینم. و به خاطر همین روشی که من توی ارتباط باهاش دارم، سالی یکی دو بار با من قطع رابطه میکنه بعد دوباره خودش برمیگرده، امشب با خواهرم در مورد این بنده خدا صحبت می‌کردم، بهش گفتم شما با کوتاه اومدن‌هاتون دارید به منم ظلم می‌کنید ، چون همه‌ی بار تعیین حدود رو روی دوش من انداختید، خواهرم میگفت ما فداکاری میکنیم و ترجیح میدیم خودمون اذیت بشیم و برنجیم تا اینکه اونو برنجونیم ... از سر شب ذهنم درگیر حرفاشه. از طرفی به خاطر همون مسأله نزدیک بودن به من و دور بودن از دیگران، کاری که بقیه دارن میکنن برای من ممکن نیست، چون اینطوری همه زندگیم وقف اون فداکاری میشه، از طرف دیگه، حتی اگه مثل بقیه فقط سالی چهار پنج بار میدیدمش بازم حاضر نبودم اینطوری جلوش کوتاه بیام تا بهم ظلم کنه... واقعا تعریف آدم خوب بودن اینه ؟ اینکه به آدمی که به وضوح داره جفت‌پا می‌پره وسط زندگیت بفرما بزنی؟! 

 

+

آه پیمانه ای دگر که هنوز

 می گدازد ز تشنگی جگرم

چه شرابی تو ؟ وه چه شورانگیز

 سرکشیدم تو را و تشنه ترم 

#سایه

 

 

 

  • De sire

روزه‌داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست ...*

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ‏

بدرود اى گرامى ‏ترین اوقاتى که ما را مصاحب و یار بودى، اى بهترین ماه در همه روز‌ها و ساعتها

 

+ خدانگهدار ماه عزیزی که نمیدونم عمرم به دیدن دوباره ی تو کفاف میده یا نه ... 

 

*دیگران را عید اگر فرداست مارا این دمست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

 

#سعدی

 

+  عیدتون مبارک ... 

 

  • ۸ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۱۷:۵۵
  • De sire

از شنبه

جمعه, ۹ فروردين ۱۴۰۴، ۱۲:۵۹ ق.ظ

به نظرم اصلا شروع خوبی نبود برای ۴۰۴، ان شاء الله از ۴۰۵ :) 

 

 

 

- سال نو مبارک 

  • ۸ نظر
  • ۰۹ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۹
  • De sire

عکس پروفایل

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ

کاش این عکس شخصیت گذاشتن روی پروفایل خانوما منسوخ بشه، داری با دوستت حرف میزنی همه ش حس می‌کنی مثلا حاج قاسم داره نگات میکنه ... حالا باز اینا خوبه، چرا عکس همسرت رو میذاری روی‌ پروفایلت مسلمون؟ :(( 

یکی از دوستام امروز یه کاری داره که خیلی به من پیام میده، هی عکس همسرش با لبخندددد میاد بالای پیاما :(( یا صاحب الزمان :))

  • De sire