چند روایت معتبر - پنج
- ۲۷ آبان ۰۳ ، ۱۷:۰۵
امروز یکی از سخت ترین روزهای عمرم رو گذروندم ... کسی که ما با خیال آسوده از اینکه همیشه پذیرای ماست، از رنجای زندگی بهش پناه میآوردیم، به بیسامونترین حالت ممکن، روی یه تخت افتاده بود... بهش گفتم میدونم که صدامو میشنوی، ما منتظرتیم، لطفا زود خوب شو، برگرد و در اون خونه ای که چراغش خاموش شده رو به رومون باز کن ...
+خدایا این زن همیشه مأمن ما بود، توی این روزای سخت، به بهترین شکلی که خودت صلاح میدونی ازش مراقبت کن ...
به قول یه بنده خدایی، اگه فکر میکنی هیچ کس دوسِت نداره، بخواب. حداقل یه دوست نداشتنی با خواب کافی باشی
اینو میشه به همه عرصه های زندگی تعمیم داد :/
یه بیت شعر، یه حدیث، یه آیه قرآن ، لینک عکس، لینک موسیقی ... هرچه میخواهد دل تنگتون بگید
امشب برای اولین بار موقع شستن ظرفا به خودم اومدم دیدم دارم زیر لب شعر میخونم... شبیه مامان ... مامان وقتی خیلی غمگین بود موقع کار کردن زیر لب شعر میخوند...