دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

نشسته ام وسط زندگی
صبور
امیدوار
ادامه دهنده ...

طبقه بندی موضوعی

زندگی ...

شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۱ ب.ظ

- بعد از چندین روز ، یه خرده وقت تنهایی گیر میارم ، سریع آماده میشم میرم مزار شهدا، چقدر دلم میخواست از اون مدلایی بودم که سرشونو میذارن روی مزار شهدا و حسابی خودشونو سبک میکنن، من خجالت میکشم، چند قدم دورتر از مزار شهید هم محله‌ایم وایمیسم، اومدم چی بگم بهش؟ اومدم تشکر کنم که مشکل دست مامانمو حل کرده، اومدم بهش بگم مراقبم باشه تا قوی تر باشم... بهش میگم مراقب همسایه های جدیدت باش، هر کدومشون مثل خودت چشم و چراغ یه خونه بودن ... آه ... 

 

 

 

- بابا حالش بدتر شده، یه سری علایم فراموشی از خودش نشون میده، خیلی تلاش میکنم از لاک خودش بکشمش بیرون ، مبارزه میکنم برای اینکه نذارم دراز بکشه، یادم رفت امروز به سید سفارش بابا رو بکنم، خدا کنه دوباره زود بتونم برم ... 

 

- خنکی غروب شده، همسر گفته برای اینکه دخترک غصه ی کوتاه کردن موهاش رو نخوره براش یه هدیه بگیرم، خودش میگه دمپایی، بهش میگم یه کم قدم بزنیم ؟ میگه نه با ماشین ، بالاخره راضیش میکنم پیاده بریم ، یه کم از خونه فاصله میگیریم یه نفر میفته دنبالم، چند سالی میشه که توی این شهر قدم نزدم، چقدر چنین موقعیتی برام غریبه، یهو دنیا خراب میشه روی سرم، سعی میکنم آروم برم، رد میشه ازم، یه نفس راحت میکشم ، ولی مدام برمیگرده و چک میکنه که دور نشه ازمون، به بهونه های مختلف سرعتمون رو کم میکنم، نمیره ، از پشت ماشینایی که پارک کردن کنار خیابون یواشکی میرم اونور و از خیابون رد میشم ، قبل از اینکه برسه اینور خیابون سوار تاکسی میشم و میرم... امن بود برام این شهر ... چه ساده امنیت آدما رو لگدمال می‌کنن... 

 

 

  • ۰۴/۰۴/۰۱
  • De sire

نظرات (۹)

هراست رو از پشت کلماتت حس کردم... 😥 چه موقعیت بدی.

پاسخ:
خیلی بد بود ... 

الهی عزیزم می تونم درک کنم چقدر وحشت کردی 😭، دفعه بعد ازش عکس بگیر بده به پلیس 

انسانهای پست و بیمار زیاد شدن متاسفانه 

پاسخ:
ان شاء الله که هیچوقت باهاشون مواجه نشید

ای وای من....خداروشکر بخیر گذشت

گزارش می‌دادین کاش....

 

پاسخ:
نمی‌خواستم تنش ایجاد بشه، از بعدش ترسیدم راستش
  • نـــرگــــس ⠀
  • یعنی چه جور بیمار روانی‌ای بود؟

    پاسخ:
    من هر فاکتوری که نیاز باشه جلب توجه نکنم رو داشتم:)) حجاب، لباس ساده، بچه ... واقعا مریض بود
  • زری シ‌‌‌
  • باز خوبه افتاده جلو 🚶‍♀️🚶‍♀️

    من که هر بار موتور میخواد از کنارم رد بشه یه بار سنگ کوب می‌کنم تا رد بشه .

    پاسخ:
    عزیزم :) 

    آرزوی سلامتی دارم❤️

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم
  • ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
  • چه ساده امنیتمون رو ازمون گرفتن...

    خواهرعزیزم خدا به دلتون صبر وآرامش بده ان شالله

    میگذره این روزها ...

    وعده خداست( ان مع العصر یسرا) 

    پاسخ:
    چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم :) صدای حاج همت رو گوش کنید آرامش نمیگیرید
  • الینا تیزرو
  • ای وای چقدر مریض پیدا میشه..

    خداروشکر بخیر گذشت مراقب خودت باش..

     

    پاسخ:
    ،🌸🌸❤️

    عزیزم چقدر ترسناکه این موقعیت‌ها😔

    گاهی با خودم میگم یعنی میشه دوباره بیخیال و راحت و بی دغدغه تا همین مغازه خیابون بالایی‌مون برم و بیام؟

    پاسخ:
    ان شاء الله که این ماجراها باعث بشه ما سهم کوچیکی از ظهور داشته باشیم...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">