دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره


القلبُ حَرَمُ اللّه ِ
فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّه ِ غَیرَ اللّه...

طبقه بندی موضوعی

ان الانسان لفی خسر ...

جمعه, ۲۱ دی ۱۴۰۳، ۰۱:۲۵ ق.ظ

- همه‌ی توانم رو می‌ذارم، تقریبا برای اولین باره که مطمئنم کم نذاشتم، همه‌جوره تلاش کردم که عالی‌ترین عملکردم رو داشته باشم، بعد از چند روز یه جمله‌ای بهم میگه که حتی نمی‌تونم جواب بدم، فقط بغض می‌کنم و از اتاق میرم بیرون... با خودم فکر می‌کنم چه خسران زده هایی هستیم اگر برای رضای خلق کار کنیم، خلقی با این دید محدود و گاهی خودخواهانه ... 

 

- نمیتونم بگم بعد چند وقت اینطوری کییییف کردم با دیدن یه برنامه، مصطفی مستور مهمون برنامه اکنون بود، و واقعا نمیتونم توصیف کنم چطوری محو این برنامه شدم ... مثل آدمایی که قسمتای خوشمزه غذا رو تا آخر توی بشقاب نگه میدارن، حدود نیم ساعتش رو دیدم و بقیه‌ش رو دلم نمیاد ببینم، دلم نمیخواد تموم بشه ... نمیدونم فرصت بعدی ای که دنیا بهم این حجم از ذوق رو هدیه بده کی می‌رسه...

  • De sire

گذر عمر...

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ

برای دومین بار، اثر واضح گذشتن از یه دوره ‌‌ی زندگیم رو حس کردم، زیاد بوده این اثرا ولی اینا واضح‌ترینشه 

اولی گذر از نوجوونی و اون دوره ی عجیب طرفداری از یه تیم فوتبال، پوسترای روی در و دیوار، شعر گفتنا و گریه ها و خنده ها بود ، چند وقت پیش دفتر خاطرات سیزده چهارده سالگیم رو پیدا کردم و یه صفحه ای رو پیدا کردم که توش یه چیزی با این مضمون نوشته بودم که : هی دزیره ای که الان بزرگ شدی ، هرکی و هرجا که هستی، حق نداری به من و علایقم بخندی، الان این علاقه‌ها بخشی از هویت منه ... 

و اما در مورد دومی، این ماه‌های اخیر علاقه‌ ی عجیب و غریب نوجوونا به یه گروه موسیقی برام خنده‌دار بود، هی با خودم فکر می‌کردم خب که چی؟! اخیرا یکی از دوستام منو توی یه گروه عضو کرد که علاقمندای سریال های کره ای هستن، من برای اینکه ناراحتش نکنم از گروه خارج نشدم، حدود ده نفرن که تقریبا هم سن و سال خودم هستن و خیلی سریال کره ای می بینن، این روزا که یه خرده تحت فشار روحی هستم با خودم گفتم کاش برم یکی از این سریالایی که خیلی تعریف میکنن رو ببینم ذهنم آزاد بشه برای چند دیقه، یکی دو قسمت دانلود کردم و نشستم به تماشا، واقعا به سختی خودمو رسوندم تا نزدیک اواخر قسمت اول، و اونجایی که یه سری حرکات خاص سریالای شرق آسیایی رو بروز دادن (که پسره وقتی یه دختر می بینه یهو مسحور میشه) بستمش، ... یاد روزایی افتادم که بین ۱۷ تا ۱۹ سالگی ، پشت پرده ی تخت خوابگاه از همه دنیا مخفی می‌شدم و دو شبانه روز پشت هم سریال کره‌ای می‌دیدم و عکس بازیگرا رو ذخیره می‌کردم توی لپ‌تاپ... 

به اینا که فکر می‌کنم اهمیت صبور بودن در مقابل کارای عجیب جوونا و نوجوونا رو بیشتر درک می‌کنم، حتی میانسالا و مسن‌ترها...  شاید باید به آدما زمان بدیم تا گند یه چیزی رو دربیارن و خودشون ازش خارج شن :/ شاید باید به خودمون هم همینقدر فرصت بدیم و یقه ی خودمون رو نچسبیم ...پس تکلیف زمانای از دست رفته چی میشه؟! شاید دیگه اسمش نمیشه از دست رفته، میشه تجربه ی زندگی... 

 

  • De sire

یا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَیْهِ ...

دوشنبه, ۳ دی ۱۴۰۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

صحنه‌ی عجیبی‌ست، برای من که امروز با بعض از خانه بیرون زده ام، با دلی گرفته از این وضعیت زندگی در غربت و آلودگی‌های نفس‌گیرش... برای من که می‌روم به دامان مادرم پناه بیاورم، برای من که بغض هایم را توی چمدان ریخته ام و زده ام به دل جاده، برای من که کنار مردی نشسته ام که همه تلاشش را برای آرامش ما کرده‌است، با وجود غم و دلتنگی که این روزها روی دلش سایه انداخته هنوز همه همّ و غمّ‌ش آرامش ماست ولی به وضوح می‌بیند که تغییر همه چیز در توانش نیست و بیش از این کاری از دستش ساخته نیست ... برای من که عاشق آسمان و ابرم ، این صحنه، صحنه‌ی عجیبی‌ست... بیش از یک ساعت است که زده ایم به دل جاده و خورشید دقیقا روبروی ماست، قرمز رنگ و برافروخته، پشت لایه‌ی نازکی از ابر، و اطرافش را دو شاخه زیبای رنگین کمان گرفته‌اند ... کاش می‌توانستم توصیفش کنم... مثل نوازش خداست برای دل من ... خدا بلد است به چه زبانی باید هر بنده‌ای را آرام کند ... 

  • De sire

عید است ساقیا ...

يكشنبه, ۲ دی ۱۴۰۳، ۱۲:۱۷ ب.ظ

سلام 

عیدتون مبارک 

میلاد با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها رو به همه شما بزرگواران تبریک میگم

 

+ روز زن و روز مادر رو هم به همه شما خانومای عزیز بیان و دوستای نازنینم تبریک میگم، ان شاء الله که همه‌مون بتونیم طوری زندگی کنیم که حضرت زهرا وقتی بهمون نگاه میکنن لبخند بزنن :) 

 

+ روح همه مامانایی که دیگه توی این دنیا نیستن شاد باشه .... 

  • De sire

چند روایت معتبر - هشت

شنبه, ۱ دی ۱۴۰۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ دی ۰۳ ، ۰۰:۴۸
  • De sire

یا جابرالعظم الکسیر ...

چهارشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۰۲:۰۲ ب.ظ

میشه صدام کنی بهم بگی «قد نری تقلب وجهک فی السماء» ...؟ 

من که پیغمبرت نیستم ولی به قول سعدی 

گر نیست جمال و رنگ و بویم

آخر نه گیاهِ باغِ اویم؟....

  • De sire

این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

این چند سال بعد از کرونا، هربار که درگیر ویروس میشم، به وضوح سنگین تر و پیچیده تر و عجیب تر از سال قبله، تا حالا هیچوقت پیش نیومده بود یه شب تا صبح کامل سرفه کنم و نتونم بخوابم، مگه قرار نبود کرونا هر سال ضعیف تر بشه تا تبدیل به یه سرماخوردگی ساده؟!

حالا این وسط درد و کلافگی ناشی از سرفه های زیاد من، شده روضه‌ی مجسم برای همسر که یاد روزای آخر مادرش میندازدش 

 

#تلاش_برای_ذوب_یخ_نویسیدن

  • De sire

ضد یخ

شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۸ ب.ظ

به قول دخترک «نویسیدنم» یخ زده 

 

همین.

 

ترجمه برای دوستانی که متوجه نشدن: نویسیدن = نوشتن

  • De sire

پای در بند چه سود ...

يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ

آدم است دیگر ...

هرچقدر هم که پای دلش را غل و زنجیر کند، هرچقدر که تصمیم های عقلانی اش را قفسِ دلش کند، بعضی وقت ها دیگر کاری از دستش ساخته نیست ... بعضی وقت ها می شود که آدم دلش میخواهد بی دلیل گریه کند... لج کند... اصلا یک گوشه کز کند و زانوی غم بغل بگیرد و به زمین و زمان بد و بیراه بگوید... آدم است دیگر... بعضی وقت ها کم می آورد! 

بعضی وقت ها بند تسبیح غصه هایش پاره می شود و دانه دانه از چشم هایش سرازیر می شود...

بعضی وقت ها با تمام ژست های "آدم بزرگ" بودن و قوی بودنش، دلش میخواهد بچه شود...

بعضی وقت ها دلش می خواهد برای یک بار هم که شده دست کسی را بگیرد و سر صندوقچه ی دلش ببرد و همه غصه های تا شده و روی هم چیده شده ی دلش را یکی یکی باز کند...او بپرسد : این غصه رو چند خریدی ؟ و بشنود: " به قیمت یک زخم روی دلم..."

آدم است دیگر.... بعضی وقت ها زخم هایش سر باز میکنند و توی قلمش نشت می کنند...

 

 

+

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود...

  • De sire

زخم آن چنان بزن که به رستم شغاد زد ...

شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۰۵ ب.ظ

من بسیار انسان «خوابوند تو گوشم؟ خب هم حتما گوش من جای درستی نبوده» ای هستم 

 

  • De sire