دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

یا عُدَّتی عِنْدَ شِدَّتی، وَ یا غَوْثی فی کُرْبَتی...

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

گل داوودی من! قصه‌ی پاییز جانکاه است ...

يكشنبه, ۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۲ ب.ظ

می‌دانم هیچ چیز مثل اندوه، 

روح را تصفیه نمی کند و 

الماس عاطفه را صیقل نمی دهد؛ 

اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمی‌پذیرم؛ 

چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر... 

هر قدر که به غم میدان بدهی،

 میدان می‌طلبد،

 و باز هم بیشتر، و بیشتر...

 

#نادر_ابراهیمی

 

 

+ ازش پرسیدم چیکار می‌کنی، گفت «غمگینی می‌کنم»، باتوجه به شناختی که ازش داشتم می‌دونستم منظورش چیه، بلده چطوری با غماش زندگی کنه و آشفته نشه، نه ازشون فرار می‌کنه نه توی غماش ذوب میشه، این جمله برام خیلی باارزش بود، غمگینی کردن انگار یه مهارت بزرگه که تا بلدش نباشیم نمی‌تونیم درست زندگی کنیم، من وقتی غمگینم، کنارش ترس و آشفتگی رو هم تجربه می‌کنم...  شما بلدید غمگینی کنید؟! 

  • De sire

انا لله و انا الیه راجعون

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ... 

 

داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم...

#شهیدآوینی

  • De sire

السلام علیک حین تصلی و تقنت ...

جمعه, ۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۰۵ ق.ظ

 

سلام به شما از صبح جمعه ای که به لطف سحرخیزی دخترک برای ما از اذان صبح شروع شده ... 

 

+ مود: در حال جیغ زدن با «من سلامام به سمت نجفه و خداحافظیام یا علیه» 

 

+ یا صاحب الزمان وسط همه خنده‌ها و خوشی‌هامون بغض خونه کرده به یاد بچه‌هایی که هر روز دارن توی غزه و لبنان و ... پرپر میشن... دستمونو بگیر ... وقت نماز و قنوتت ما رو دعا کن یا ایهاالعزیز ... مسنا و اهلنا الضر ... :(

  • De sire

مهمانسرای دو دنیا

چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ

کتاب: مهمانسرای دو دنیا، نمایشنامه‌ای از اریک امانوئل اشمیت 

برای من متن ساده و دوست داشتنی‌ای داشت، و تلنگرهای زیاد ... از اون کتابایی بود که دلت میخواد بشینی حسابی بهش فکر کنی... 

 

«اون پایین هم می‌دونستیم می‌میریم، ولی رومون رو برمی‌گردوندیم تا راه‌آهن رو نبینیم، نمی‌خواستیم قطار رو ببینیم، به خودمون می‌گفتیم که قطار بعدی مال ما نیست. اینجا ساعت‌های حرکت قطار مشخصه، عجیب اینجاست که دلپذیرتره، باور کنید. چرا؟ آدم شکمو می‌شه، قدر چیزها رو می‌دونه و از هر لحظه استفاده می‌کنه. حالت دیگه هر لحظه رو مثل آبنبات مزه مزه می‌کنم ، بازش می‌کنم، طعمشو می‌چشم ... »

 

«بی اشتهایی چه بسا بدترین دردهاست. وقتی سیر به دنیا می‌آین، قبل از این که فریاد بزنین دهنتون رو پر می‌کنن، قبل از این که پول درارین خرج می‌کنین، اینا ادم رو خیلی اهل مبارزه بار نمی اره. برای ما بی اقبال‌ها، چیزی که زندگی رو اشتهااور میکنه اینه که پر از چیزهاییه که ما نداریم. زندگی برای این زیباست که بالاتر از حد امکانات ماست»

 

 

+ چرا خودشون نمیخوان بفهمن که همیشه وقتی پای وجود و جاودانگی و بحثای مرتبط باهاش پیش میاد، حسابی به تناقض می‌رسن ... 

  • De sire

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ام

دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ

بسم الله

 

من نه آدم تلفنی حرف زدنم، نه آدم غذا سوزوندن، فقط یه نفره که وقتی تلفنی باهاش حرف می‌زنم کلافه نمی‌شم و فارغم از دنیا، خیلی وقت پیش که داشتیم تلفنی حرف می‌زدیم کتری روی گاز بود با شعله زیاد، وقتی اتفاقی وسط صحبت رفتم سمت آشپزخونه دیدم بلهههه کتری جزغاله شده، و دیگه هرچی تلاش کردم بعد اون قابل استفاده نشد، دو سه تا کتری زاپاس داشتم که هرکدومش یه جوری اذیت می‌کرد ، یکیش که بهتر از بقیه بود مدل دسته و محل قرار گرفتنش یه طوری بود که موقع بلند کردن فشار زیادی به مچ می‌آورد، بعد از چند روز استفاده که درد رو توی مچ دستم احساس کردم دیگه اون مدلی بلندش نکردم ولی ظاهراً همون چند روز کافی بوده برای موندگار شدن دردش و نهایتا مجبور شدم مچ‌بند ببندم و حرکت دستم خیلی محدود شده، از این لحاظ که هر بار درد میگیره یه صلوات!! به روح اون بنده خدا نثار می‌کنم بد نشد ولی خب ... 

پ.ن: تایپ کردن با یه انگشت هم کار سختیه :/ 

 

پ.ن ۲: بیا! که زندگی و مرگ توامان برسد 

بیا که عطف غم انگیز داستان برسد 

من و تو کوه شدیم و نمی‌رسیم به هم 

مگر جهان موازی به دادمان برسد ... 

 

پ.ن۳: صدق الله العلی العظیم 

  • De sire

پاییز اومده پی نامردی ...

يكشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۲۹ ق.ظ

 

- محبوب من؛

‏فصل‌ها از هر گوشه‌ای می‌آیند

‏اما پاییز

تنها از سوی شما می‌آید ... 

 

 

- پاییز آمد، خم شدم سروِ تنومندم

چیزی نگو، قبل از زمستان رَخت میبندم... 

 

 

- پاییز آمده ست که خود را ببارمت!

پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت»

 

بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را

یعنی تو را به دست خودت می سپارمت...

 

 

- یادت پر است بر در و دیوار خانه‌ام

امشب چقدر دور و برم درد می‌کند...

 

 

- در رو هم بالاخره به روی حضرت پاییز باز کردن... سلام آلرژی‌های پوست کندنده !!! سلام درختای قشنگ نارنجی پوش، سلام هوایی که معلوم نیست سرده یا گرمه، سلام ویروس‌های جدید ارتقا یافته، سلام غروبای دلگیر... سلام فصل عاشقی .... 

 

 

  • De sire