دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

ما دوباره سبز می‌شویم ... :)

طبقه بندی موضوعی

چند روایت معتبر - سه

دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۴ آبان ۰۳ ، ۱۰:۲۹
  • De sire

ما را همه شب نمی‌برد خواب ...

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۰۰ ب.ظ

به قول یه بنده خدایی، اگه فکر می‌کنی هیچ کس دوسِت نداره، بخواب. حداقل یه دوست نداشتنی با خواب کافی باشی 

اینو میشه به همه عرصه های زندگی تعمیم داد :/

  • De sire

معاشرت

شنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۴۹ ب.ظ

یه بیت شعر، یه حدیث، یه آیه قرآن ، لینک عکس، لینک موسیقی ... هرچه می‌خواهد دل تنگتون بگید 

 

 

  • De sire

چند روایت معتبر - دو

جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ آبان ۰۳ ، ۱۹:۴۰
  • De sire
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ آبان ۰۳ ، ۱۷:۵۸
  • De sire

از صلح بگو حوصله‌ی جنگ ندارم...

دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۵ ب.ظ

امشب برای اولین بار موقع شستن ظرفا به خودم اومدم دیدم دارم زیر لب شعر می‌خونم... شبیه مامان ... مامان وقتی خیلی غمگین بود موقع کار کردن زیر لب شعر می‌خوند... 

  • ۰۷ آبان ۰۳ ، ۲۳:۳۵
  • De sire

شیوه‌ی چشمت فریب جنگ داشت ...

دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۵۹ ق.ظ

 - آشوب جهان و جنگ دنیا به کار به کنار 

    بحران ندیدن تو را من چه کنم ... 

 

+ من هیچ وقت جنگجوی خوبی نبودم !

فرمانده

هر بار که دستور شلیک میداد

من به آخرین نامه ی سرباز دشمن فکر میکردم :

"همسر عزیزم

به دخترمان بگو

پدرت به زودی باز خواهد گشت" 

 

+ شلخته ‌تر از سرباز ها ندیده‌ام

از جنگ که بر میگردند

یکی دستش را 

یکی پایش را

یکی دلش را

و حواس پرت‌ترین آنها

خودش را جا میگذارد! 

 

+ زن ها به جنگ نمى روند

 فقط موقع خداحافظى با نگاهشان به مردها مى گویند 

زنده بمانید و برگردید 

خانه اى براى آرام گرفتن

قلبى براى دوست داشتن

و امیدى براى بزرگ شدن

در انتظار شماست 

و همه مردها براى برگشتن به خانه است که مى جنگند

حالا یا با خستگى هایشان یا با دشمن...

 

 

+ وداع همسران شهدا با یپکر شهید رو زیاد دیده بودم، اما وداع پدر با دختر شهیدش رو نه ... آه از این روزا ... 

 

  • De sire

و مکروا و مکرالله ...

جمعه, ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ

شهادت هیچ‌کدوم از سران مقاومت به اندازه شهادت یحیی سنوار داغدارم نکرد ... چه بلایی به سر خودشون آوردن با اون تصاویر ... از دیشب هزار بار اون فیلم ، عکس وسایل به جا مونده، اون تصویر عجیب و پر عظمت رو دیدم، هزار بار عطری که توی وسایلشون باقی مونده بود رو بو کردم ... یه عکسی ازشون توی رسانه‌های ضد مقاومت پخش شد، که من ندیدم توی رسانه‌های اینور بیاد، توی این عکس چوب زدن به لباشون تا کنار بره و از تطابق دندونا با عکس اصلی‌شون ثابت کنن خودشه که به شهادت رسیده ... چقدر روضه اباعبدالله برام تصویری و واضح شد...

بندی که به دستشون بستن تا خونریزی رو کم کنن ، چوبی که لحظه آخر سمت اون پهپاد پرت میکنن ، آخ ... خدایا قلبم از دیروز یه جوری داره میسوزه که اشکام بند نمیان ... خدایا سنوار چطوری زندگی کرد که لحظه آخری شبیه یه ابرقهرمان بردیش ... 

 

  • De sire

چقدر دهر به نازک‌دلی‌م خرده گرفت ...

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ب.ظ

الله الله الله که دل هیچ‌کس را نرنجانید ... 

 

(جمله ای از وصیت‌نامه سید علی قاضی ) 

  • ۲۴ مهر ۰۳ ، ۲۲:۲۹
  • De sire

تماشام کن ...

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۶ ب.ظ

بعد از مدت‌ها دوباره یه آهنگ چاوشی بهم چسبید ... 

 

نگاه کن فقط .... +

 

 

  • ۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۹:۵۶
  • De sire