دل مرده ام ، قبول ...
من خودم را در سر دوراهی بهشت و جهنم میبینم، خودم را میان بهشت و جهنم مخیر میبینم، نمیدانم چه کنم، این راه را بگیرم یا آن راه را؟ اما عاقبت، راه بهشت را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد به طوری که کسی نفهمید که چه مقصود و هدفی دارد. همینکه رسید به نقطهای که دیگر نمیتوانستند جلویش را بگیرند، یکمرتبه به اسب خودش شلّاق زد، آمد به طرف خیمه حسین بن علی. نوشتهاند سپر خودش را وارونه کرد به علامت اینکه من برای جنگ نیآمدهام، برای امان آمدهام....
خودش را میرساند به آقا اباعبدالله، سلام عرض میکند. اولین جملهاش این است:
«هَلْ تَری لی مِنْ تَوْبَةٍ؟» آیا توبه این سگ عاصی قبول است؟ فرمود: بله، البته قبول است. کرم حسینی را ببینید! نفرمود آقا این چه توبهای است؟! حالا که ما را به این بدبختی نشاندهای، آمدهای توبه میکنی؟ ولی حسین اینجور فکر نمیکند...
+ برشی از کتاب آزادی معنوی / داستان حر بن یزید ریاحی
- بماند به یادگار از حال و هوای نیمه شعبان ۱۴۴۶
*دل مرده ام، قبول، تو اما مسیح باش
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن...
** فقد حَسُنَ ظنّی بک .... همین :(
عیدتون مبارکککک
- ۰۳/۱۱/۲۵
عیدت مبارک 💐