ان مع العسر یسرا ...
- ۰۳/۰۸/۱۴
شک دارین؟
نمیدونم شاید منم ته دلم یه ذره شک داشته باشم...
اومدم یه سری چیزها در مورد این شک بنویسم، ذهنم رفت سمت اولین باری که این خیالپردازی رو کردم. اولین بار، یکی دو ماه بعد از این بود که اومده بودیم خونه خودمون. بنا به دلایلی خیلی غمگین و بیکس و تنها بودم یا لااقل خودم رو اینطور حس میکردم. یه شب توی تاریکی نشسته بودم به حال غربت خودم گریه میکردم. وسط گریهها چشمم خورد به هدیه (گیفت) مراسم ازدواجمون که روش چند جمله از امیرالمومنین بود و مربوط به یه ماجرایی بود که خیلی دلم رو برده بود...
«یکی از شیعیان که نامش رمیله بود بیمار شد، به گونهای که نتوانست به مسجد آید، چند روز بعد که حالش بهتر شد به نماز آمد، حضرت امیر علیهالسّلام به او فرمود: ای رمیله بیمار شدی، سپس اندکی در خود سبکی احساس کردی و به نماز آمدی؟ رمیله گفت: آری ای سرور من، شما چطور آگاه شدید؟ حضرت فرمود: ای رمیله هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که مریض شود مگر اینکه ما نیز ناراحت و غمگین میشویم، او دعا نمیکند مگر اینکه ما برای او آمین میگوئیم، او خاموش نمیشود مگر اینکه ما برای او دعا میکنیم، هیچ مرد و زن مؤمنی در شرق و غرب عالم نیست مگر اینکه ما با او هستیم».
و پیش خودم گفتم یعنی الان امام من به خاطر غم من غمگینه؟...
شاهد زیاد هست براش. مشهورش جمله امام زمان که «انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین عن ذکرکم»...یا حدیث امام رضا که «الامام الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و الام البره بالولد الصغیر»...همدم و رفیق، پدر، مادر مهربان به فرزند کوچک...و شما که مادری میدونی کوچکترین درد بچه، چطور قلب مادر رو به درد میاره...
یعنی که کسی هست که نه فقط حاضره به حرفامون و درد دل هامون و غصههامون گوش بده که دوست داره ما باهاش حرف بزنیم و گوش بده
قبلا توی وبلاگم درباره معجزه حرف زدن با امام زمان که جرقه شروعش از صحبت آقای قرهی بود نوشته بودم...این بخش کاملتری از اون صحبت هست:
«یکی از راههای مراقبه، همین صحبت با آقاجان در هر شب هست، عرض کردم که اگر هر شب توفیق پیدا کنی که با آقا جان حرف بزنی، به یک سال نشده، خودت تغییر حالاتی را در خود میبینی. عرض کردم که جوانی در تاریکی بعد از مراسم آمد، به من گفت: آقا! چرا میگویید: به یک سال نشده، به یک ماه نشده ...؛ گفتم: خوشا به سعادتت، جوان اینگونه است!
آقا جان، خیلی غریب است، خدا گواه است اگر بدانیم آقا جان، چقدر دوست دارد که ما با ایشان حرف بزنیم، خودمان دائم به سراغ حرف زدن با ایشان میرویم. آقا جان، از همین حرف زدن ما، حتّی همین که میگوییم: «السّلام علیک یا بقیة اللّه»، خوشش میآید. قربانت بروم آقا جان، آقای مظلوم، آقای تنها!
من که ندیدم و متوجّه نمیشوم. امّا اولیاء خدا گفتهاند: اینقدر آقا غریب و تنهاست که تا گفتی: «السّلام علیک یا بقیة الله»، بلافاصله آقا جواب میدهد: «السّلام علیک یا حبیبی».
آقا! یابن الحسن! قربات دل شکستهات! آقا جان! ما را حفظ کن!
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بقیّة اللّه، یا وصی الحسن، ایها القائم المنتظر المهدی یابن رسول اللّه، یا حجة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»
آه...آه...واقعا آه از نهادم برخاست...
نمیدونم دلداری بدم؟ بگم ایشالا خوب میشن؟ چی بگم...
فقط میتونم بگم منم مشابه این روزها رو توی زندگیم گذروندم و میدونم به هرچی که ختم شه این روزها پررنگترین زخمهایی هستن که تا سالهای سال روی روحمون میمونن...
خدا برای گذر از این روزهای سخت بهتون صبر بده
روزهایی که باید به سجده بیفتی و بگی خدایا قدرتت رو دیدم...از ته دل فریاد میزنم که همهچیز دست توئه و لایمکن الفرار من حکومتک...که تو زنده میکنی، که تو میمیرانی...
که تو میتونی معجزه بهمون نشون بدی...
دزیره جانم یه خبر از حال مادرهمسر بده
این چندروز بهواسطه محبتم به شما همهاش یادشون میفتم
ای وای
ای وای
هرچقدر هم وضعیت وخیم باشه بازم آدم امید داره معجزهای بشه:((( من هم چشمانتظار معجزه بودم...
خدا صبر و اجر و آرامش بده به شما و به خانوادهشون
الهی که در آغوش حضرت زهرا باشن
خیلی ناراحت شدم
خدا براتون جبران کنه این فقدان رو...
خدا سلامتی بده به مادرهمسر
حمد شفا خوندم براشون