دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

دزیره

نشسته ام وسط زندگی
صبور
امیدوار
ادامه دهنده ...

کوتاه نویسی ...

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۳۵ ق.ظ

۱- بیان اگه مثل بلاگفا، آنی وبلاگ رو حذف می‌کرد، من تا حالا ششصد و پنجاه و سه بار این وبلاگ رو حذف کرده بودم 

 

۲- یکی از دردسرای من اینه که همسرم به شدت برونگراست، و من به شدت درونگرا، و باید شوخی های از نظر من لوس دخترک در ارتباط با همسرم رو ادامه بدم، مثلا ما داروهامونو می‌دیم دخترک بهمون بده، یعنی قرص رو از جاش درمیاره خیلی ذوق میکنه، خب تا اینجا اوکی ... وقتی میخواد داروهای همسر رو بده، یه سری اداهای از نظر من لوس داره و همسر هم غش غش بهش میخنده، حالا تصور کنید من توی اون موقعیت باید چه کنم؟! هوووووف 

 

۳- دیروز صبح دو ساعت بی آب و برق گذروندیم، نوبت بعدی قطع برق حدود اذان مغرب بود، برای نماز که میخواستیم بریم مسجد فکر کردیم بریم مسجد یه محله دیگه که کولر و برق داشته باشه، لذا رفتیم یکی از مسجدای معروف اطراف، امام جماعت یه جوری حمد و سوره رو میخوند که هی کلمات ناشایست در مورد عملکرد حوزه  میومد توی ذهنم، بعد هی یاد آقای سرباز میفتادم فکر می‌کردم الان صدامو می‌شنوه:/ خب نمیدونم مسئول این امر که فرد معمم بلد نباشه حمد و سوره رو درست بخونه کیه ولی هرکی هست خدا هدایتش کنه ... البته خوبی هایی هم داشت، مثلا از هر پنج تا ع ، زحمت میکشید یکیش رو حلقی میگفت :/

 

 

۴- من اینجا دو تا مشکل دارم در ارتباط با روزانه نویسی، یکی اینکه وقتی چیزی می نویسم که به خانواده م مرتبطه، یه سری از عزیزان، حالا از سر دلسوزی یا هرچی، شروع میکنن به نقد اون عضو خانواده من، گاهی شده با لحن بد واقعا، خب دوست عزیز ، این فقط یه برش از زندگی منه، اون فرد از عزیزترین آدمای دنیای منه ، اگه اینجا ازش نقدی میکنم دلیل نمیشه از اینکه کسی در موردش نظر بده ناراحت نشم ... گاهی حتی شده پست رو به خاطر یه کامنت حذف کردم ، چون اگه جواب میدادم قطعا اون طرف آزرده می‌شد... 

دومی هم نصیحتای عجیب و غریب و از بالا به پایینه :) 

 

۵- این مدت انقدر حرفایی داشتم که حتی یه کلمه ش رو هم نتونستم اینجا بنویسم، که احساس کردم دیگه این وبلاگ برام کارکردی نداره و توی دنیای وبلاگ نویسی به شدت دچار احساس تنهایی شدم ...و چون توی دنیای واقعی هم آدم درددل بکن‌ی نیستم، حس میکنم همه چی درونم انباشته شده، باید برم سراغ نوشتن برای خودم ... حتی اگه شده توی یه کاغذی که بعدش بندازمش دور 

قدیما وبلاگ برای من همچین فضایی نداشت، حتی سالهای قبل که توی بیان می نوشتم انقد تیغ سرزنش و عتاب و نصیحت و قضاوت بالای سرم نبود... اینو بذاریم کنار محافظه کاری خودم توی نشت اطلاعات، هیچی از چیزایی که میخوام بنویسم باقی نمی مونه ... 

 

۶-

شیشه‌ی مِی را اگر نشکسته بودم دستِ‌کم

با خود از لب‌های سرخت یادگاری داشتم ...

 

#فاضل_نظری

 

 

  • ۰۴/۰۵/۰۳
  • De sire

نظرات (۷)

دقیقا من به همین دلایل کمتر یا اصلا از خانواده خودم نمی نویسم

پاسخ:
آخه شما بیرون از خونه، دنیای مجزایی دارید ، دنیای من تقریبا محدوده به خانواده م و چند تا دوست ... اینطوری کلا هیچی نمیشه نوشت ...

خیلی موضوعات خارج از اعضای خانواده داخل خونه هست..از سیب زمینی ابگوشت بگیر که ممکنه نپخته باشه تا مثلا گلدونهایی که رشدشون متوقف شده، از اخبار و وقایع تلویزیون بگیر تا کتابها یا فیلمهایی که دیدید....تجربه نشون داده وبلاگ نویسی با وارد کردن مسائل شخصی و خصوصی مثل خانواده باعث کاهش ثبات و عمر وبلاگ نویسی میشه..البته هر کسی متفاوته و ببخشید که من نسخه تجویز میکنم..دغدغه آدمها هم متفاوته

پاسخ:
متوجه منظور شما هستم، دو تا مورد رو باید بگم، یکی اینکه الان موضوع صحبت من شخصی نویسی ها بود مشخصاً
اما ... من خودمم شخصی نویسی رو دوست ندارم، قدیما به ندرت پیش میومد شخصی بنویسم، الان دست روی هر موضوعی میذارم، توی کامنتا یه سری اتفاقا میفته که پشیمون میشم از نوشتن ... سیاسی می نویسم تکفیر میشم، عاشقانه و ادبی می نویسم داستانای فانتزی از توش درمیاد، عقیدتی می نویسم سرزنش های ویژه ی خودش رو دریافت میکنم 
الان چون توی وجودم یه خشمی هست دارم بی سانسور کامنت شما رو جواب میدم، شاید بعدا ویرایشش کنم :))
  • نـــرگــــس ⠀
  • وای پس یا من خیلی پوست کلفت و پررو ام یا خیلی ثابت قدم که نوشتن در مورد خانواده‌ام باعث کاهش عمر وبلاگ‌نویسی‌ام نشده، هیچ! باعث طول عمرش هم شده ! 😂

    پاسخ:
    شما بزرگواری :) 

    خصوصیات و شخصیتا متفاوتن و  همینا قطعا موثرن توی تعامل با آدما

    کاملا متوجه هستم.. همه ما بعد این همه سال مطمئنا این دوره رو طی کردیم..یادم میاد یه مدت من اصلا وبلاگمو بستم یا وبلاگم رو فقط با یک بیت شعر نشون دادم..اینا کاملا طبیعیه..مهم اینه که بشه دووم آوردو و رسالت نوشتن رو که اول به نفع خودمونه حفظ کنیم..من هم پست سیاسی و عقیدتی نوشتم ولی خیلی با ترس و لرز و رعایت بیشتر نکات...ولی تا میتونم جلوی خودمو میگیرم..هر چند این چند روز هم باز نتونستم ...ولی خب باز قبول دارم نمیشه ننوشت یا نگفت..اینجور پستها رو یا پستها در مورد خانواده رو بنویسید ولی براش حتما رمز بذارید..متاسفانه بعضی کاربران دور از جون شما بیکار دنبال اتو گرفتن هستند خصوصا وقتی ببیند شما تو نوشته ها یا حتی عکس آیدی عقایدتون به چه سمتی گرایش داره...من حتی شده خیلی از موضوعات رو تو نوت پد موبایلم نوشتم و وتو وبلاگم ننوشتم...خیلی طولانی شد...شرمنده

    پاسخ:
    خواهش میکنم 
    لطف کردید که وقت گذاشتید و نوشتید 
    درسته ... این دووم آوردنه خیلی مهمه ... شاید از دل همین جنگیدنا یه سری رشدها اتفاق بیفته 
  • الینا تیزرو
  • در رابطه با دختر و همسر عزیزتون میشه گفت دختر بچه ها این شیرین کاری هارو برای پدرا خیلی انجام میدن و اون لحشه بنظرم خنده نهایتا چشم غره به شوخی کافیه😁

    در رابطه با بحث خانواده بنظرم بنویسین چون اون انباشته شدن بشدت اذیت میکنه و خدایی نکرده با یک جرقه میترکه .. کاملا هم حق دارین از نظرات تند ناراحت بشین به قولی اون شخصی که صحبت کردین شخص نزدیکتون هست اما اینجور آدم ها همیشه هستن که قضاوت کنن و بد بگن و چه بسا بی احترامی کنن اما بی توجه باشین و اونجور که باب میلتونه پیش برین🌸

    پاسخ:
    ممنون از همدلیت عزیزم 
  • الینا تیزرو
  • 🌸😍🥰

    سلام رفیق 

    خیلی خونسرد، کامنت ها رو یه مدت ببند... همین و با ارامش بنویس😜😁

    حالاخ وبه برای تو چارتا نظر می‌ذارن. والاع برای من جز یک نفر که فحش می‌داد و یکی که بی‌ادب بود، کسی نظر نمی‌داد.

     

    از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست، در دهن مردم رو نه!

    ان‌شاءالله خیر پیش بیاد. زندگی همینه. ادم باید خودش اصول داشته باشه و روی اصولش پیش بره

     

    پ.ن: برام فرقی نداره... منم شونصد وبلاگ حذف کردم ودیگه بهش برنگشتم.😁 وبلاگم رو هم یه کاری کردم که کلا دیگه دسترسی بهش قطع شد.

    پاسخ:
    سلام عزیزم 
    نمیشه خب به خاطر یه سری کامنتای بد، خودمونو از یه عالم کامنت خوب محروم کنیم ... 

    ای بابا ... چه حیف ....