میشه از تجربه روزای اول بچه دار شدنتون بگید؟ با چه ترفندایی سختی هاش رو تحمل کردید؟ چجوری با به هم ریختن ریتم زندگیتون کنار اومدید؟ چقدر طول کشید تا سررشته کار دستتون اومد؟ اگه خانوم هستید چجوری به حسای بد و متناقض غلبه کردید؟
میشه از تجربه روزای اول بچه دار شدنتون بگید؟ با چه ترفندایی سختی هاش رو تحمل کردید؟ چجوری با به هم ریختن ریتم زندگیتون کنار اومدید؟ چقدر طول کشید تا سررشته کار دستتون اومد؟ اگه خانوم هستید چجوری به حسای بد و متناقض غلبه کردید؟
سلام عزیزم.
نمیدونم تو راهی شما فرزند اول هست یا دوم.
من برای دختر اولم که اولین تجربه مادر شدنم بود چیزی که یادم میاد همش عشق بود و عشق و البته بی تجربگی .اولش میترسی از اینهمه مسئولیتی که یهو گذاشته شده رو دوشت ولی کم کم یاد میگیری و قلق همه چی میاد دستت.انسان بنده عادت هست.با گذشت یکی دو ماه اول به این شرایط و این نوع زندگی هم عادت میکنن تازه مامان ها و یاد میگیرن و کم کم زندگی برمیگرده به حالت عادی.البته به حالت قبل بچه دار شدن دیگه هیچوقت بر نمیگرده (:
دوتا پیشنهاد دارم یکی اینکه از اطرافیان مثل همسر یا مادر و خواهرتون بخوایین حتما تا جایی که امکان داره بهتون کمک کنن و دومی اینکه سخت نگیرید (: من الان که فک میکنم یادم میاد سر چه چیزای اون موقع ها خودم رو ناراحت میکردم و چقدر نگرانی های بیخود داشتم (:
ای جان (:
مبارک باشه قدم نو رسیده ^_^
چهارده روز زمان کمی هست دزیره جان.به خودت و به نی نی فرصت بده.به مرور زمان دستت میاد علت گریه اش چیا میتونه باشه.بعد راه حل پیدا میکنی و کشف میکنی چیکار کنی آروم تره و چه ویژگی هایی داره و از چه کارایی خوشش میاد (:
دنیای مادری پر از این کشف و شهود هاست (:
بعد یه چیز دیگه.شرایط الانت رو بپذیر.اگه گاهی خسته ای و احساس افسردگی میکنی و گریه هاش کلافه ات میکنه به خودت حق بده.اگه غذا حاضر نبود و خونه بازار شام بود، خودت رو سرزنش نکن و ذره ای عذاب وجدان نداشته باش.تقریبا اکثر خانومها ماه های اول تولد فرزند این شرایط رو تجربه میکنن و این حس ها تا جایی که آسیب نزنند طبیعی هستند.بپذیر که الان شرایط من اینه و شاید تا چند ماه آینده هم همین باشه و من مطمئنا از پسش به خوبی برمیام (:
الان این حرف من شاید به نظرت خنده دار و عجیب بیاد ولی چشم رو هم بگذاری این روزها هم میگذره و نی نی بزرگ میشه (:
تا میتونی از مادری کردنت لذت ببر (:
سلام.
به به، قدم نورسیده تون مبارک و ان شاءالله مایۀ خیر و برکت باشه براتون.
کاش اسمش رو می گفتی و کاش من می تونستم یک هدیه بسیار خوب تقدیمش کنم... نمی دونی چه لذتی داره هدیه دادن برای نوزادها :))
خب شاید صحیح نباشد که در این جور پست ها آقایون نظر بدن. اما چون پست عمومی گذاشتید، خودم را مجاب می دانم که بر اساس تجربه و از نگاهی دیگر در بارۀ این مسئله حرف بزنم. امیدوارم خالی از لطف نباشه.
به نظر من قبل از هرچیر به این فکر کن که این توانایی و هنر و شایستگی را داشتی که خالق هستی، بخشی از خالقیت خودش را به شما ارزانی داشته و افتخار خلقت و رشد و بالندگی و پرورش امانتش را به شما سپرده است. که این بسی مایۀ افتخار و سرافرازی است..و جای شکر دارد.
من حداقل در بین اطرافیان و آشنایان 4 نفر تک دختر خانواده را می شناسم که مادرانشون متأسفانه در قید حیات نبودند. خواهر هم ندارند که بتونن کمکشون کنن، فقط با اتکاء به خدا و البته کمک های مقطعی خاله و همسایه و گاهی هم مادر شوهر، الآن بچه هاشون 6، 8، 14و 15 ماهه هستند. اتفاقاً دوتا از اونها بچه هاشون تا دو سه ماهگی پر گریه و نا آرام بودند. اما الآن بحمدالله همه شون سُر و مُر و گنده و تپل مپل هستند که هر از گاهی من می بینمشون.
زردی بچه ها حتی تا یکی دو ماه هم یک مسئلۀ طبیعی و تقریباً همگانی است و هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. ان شاءالله. از تجربه های مادر هم تلفنی استفاده کنید.
البته همسر محترم باید تا جایی که ممکنه همراهی داشته باشند. مقداری تقویت غذایی داشته باشید. حوصله و صبوری تون را کمی افزایش بدید. ممکنه برخی پیش آمدها از نظر شما ناگوار و غیر مترقبه باشه ولی در چنین شرایطی حتماً خویشتن دار باشید و به خدا توکل کنید و به یاری اش امید داشته باشید و مطمئن باشید که هیج مشکلی پیش نخواهد آمد.
نکتۀ دیگر اینکه تحت هیچ شرایطی استرس و ضعف و نا امیدی و حتی خستگی به خودتون راه ندید و باور کنید که اولاً این سختی ها زودگذره و ثانیاً موجب رشد و قوی شدن خودتون میشه.
در پایان، به نظر من گریه و خندۀ نوزادها هردو شیرین است و به زودی شاهد قد کشیدنشون خواهید بود. ان شاءالله.
پیشنهاد میکنم یک حساب بانکی به نام فرزند نازنینتون باز کنید و شماره کارتش را اعلام کنید تا بتونیم هدیه هامون رو تقدیمش کنیم. این رو جدی عرض میکنم.
من تیک خصوصی به این کامنت نمی زنم و تشخیصش را به عهدۀ خودتون می گذارم... اگر صلاح ندانستید نمایش ندید.
سلام :)
قدم نورسیده مبارک و پر از خیر و برکت باشه براتون الهی🌷💚
حسهای متناقض، خستگی، دستپاچگی، دلشوره، درماندگی، عشق، عطش، نیاز به محبت، کلافگی، همه و همه توی روزها و ماههای اول باهم یا تکتک میان توی وجود نومادر...
بیتجربگی سر فرزند اولم باعث شد خیلی خودمو اذیت کنم و برای هر گریه و بیتابیش اشک بریزم درصورتی که اینها فقط از بیتجربگی من بود، فرزند دوم هم عینا این روزها رو گذروند با این تفاوت که دیگه من اون آدم ضعیف قبلی نبودم و میدونستم بچه این گریهها و بدقلقیها و شببیداریها رو داره و اگر من آروم باشم، این آرامش از طریق شیرم به فرزندم منتقل میشه و من چقدر به این ایمان پیدا کردم که احساساتم رو با شیر به کودکم منتقل کنم...
بسیار به خواب خودتون اهمیت بدین و توی روز همراه فرزندتون بخوابید تا کمخوابیها جبران بشه و حوصلهی بیشتری برای رسیدگی به او داشته باشید...
گاهی گریههای طولانی بچهها بخاطر دلدردشون هست باید ببینید چی خوردید، شاید بهش نساخته و باید مراقب خوراکتون باشید... عرق نعنا هر روز نصف استکان با آبجوش و نبات موثر میتونه باشه...
تنها نیستین و بینظمیها و از روتین خارج شدن توی ماههای اول سر همهی مادرها اومده و خواهد اومد، نگران نباشین و فکر نکنین این بینظمی موندگاره... نه اصلا و ابدا موندگار نیست حدود دو سه ماه بعد قلق همهچیز دستتون میاد
به خودتون زمان بدین تا با شرایط جدید زندگی وفق پیدا کنید، گاهی هم همه چیز نباید سر جای خودش و یا در زمان خودش انجام بشه نه؟! یادتون نره کوچولوتون هم داره کم کم با شما قلق زندگی دستش میاد چه بهتر که با صبوری و آرامشتون این حسها رو به او هم منتقل کنید...
کمک اطرافیان به خصوص همسرتون بینهایت کمککننده است
براتون از خدا روزهای روشن و. پر از سلامتی و آرامش میخوام🌷
سلام.
یادمه زردی گرفته بود . داخل دستگاه گذاشتن و حجامت گوش و استرس و استرس و استرس ...
اون روزا آرامش خیلی کم داشتم. اما وقتی داشتم خیلی لذت بخش بود. و البته گذشت و تبدیل شد به خاطره تا امروز قدرشو بدونم.
فرزند دوم تازه معنای واقعی مادری در لذت و آرامش رو چشیدم و کیف کردم، هرچند اولی همیشه اولین موند اما طعم دومی هم چشیدن داره چون پر از تجربهایم و صبور و البته بیخیال :))
قطعا نباید نسخه پیچید برای زندگی کسی اما تکفرزندی که اصلا خوب نیست... بذارید زمان بگذره به این موضوع که دومی رو میارم یا نه اصلا فکر نکنید بذارید به موقعش :))
اون نوزادان گرامی که ۲۰ ساعت خوابند شاید انگشتشمار در تاریخ باشن، درست قوانین رو از روی همون نوادر نوشتن😁
هر بچهای یه جوره نمیشه خواب وخوراک حتی دوقلوهارو مقایسه کرد چه برسه بقیه... نگران نباشید کمکم نظم پیدا میکنه
التماس دعای مخصوص بانوجان🌷
سلامی دوباره همراه با آرزوی سلامتی و آرامش برای خودتون و فرزند دلبندتون...
همسر محترم حتماً به این یقین رسیده اند که لذت و سرمایۀ پدر شدن به همۀ خستگی ها و دوندگی ها و خلاصه به اندازه تمام مشکلات می ارزه. پس خستگی های نوزادداری هم براشون شیرین است و تمام قد ان شاءالله همراهتون خواهد بود.
تردید ندارم که به لطف خدا و با همیاری و همکاری همسر محترم و با استفاده از نکات خوب و تجربه های ارزشمند خانم ریحانه و آرامش و بقیه دوستانی که بعداً نظر خواهند گذاشت، از این مرحلۀ به اصطلاح نوپدید و البته کمی هم دشوار، به سلامت و شادابی عبور خواهید کرد و تجربۀ خوبش براتون مفید و ماندگار خواهد ماند.
فقط یادتون باشه که اسم و یا حداقل جنسیت نوزاد عزیزتون رو اگر معذوریتی نیست به ما بگید تا خوشحال تر بشیم و اون مسئلۀ هدیه رو هم...
سلام مامان جدید
قدم نورسیده مبارک
اولش سخته، خیلی خیلی زیاد. چون فکر میکنی بچه هرآن ممکنه یه چیزیش بشه، ولی درواقع گریه های نوزاد انقدرا جدی نیست، اون یا گشنشه، یا خودشو خیس کرده، یا خوابش میاد، یا دربدترین حالت دل درد داره که با مراعات خوراک خودت نق نقای دل دردیش خوب میشه. وقتی گریه میکنه نترس، دست و پاتو گم نکن
زردی هم انقدرا جدی نیست که بهت شوک وارد بشه، تقریبا همه بچه ها زردی رو دارن، اگه زدیش همچنان باقیه گوشش رو حجامت کنید خوب خوب میشه
ماه های اول بچه اول سخته، ولی تموم میشه، خنده هاشو که ببینی، تموم این سختیا یادت میره
سلام خواهر عزیزم... قدم فاطمه جانتون مبارک باشه خیلی...
من تجربه ای ندارم خواهر که بهت بگم ولی برات دعا میکنم و اینکه، قطعا اولشه که خیلی سخته و به قول خودت نظم همه چیز از دست آدم در میره، اشکال نداره به خودت زمان بده و بدون که وضع همینجوری نمیمونه، بهتر میشه...
*
من خودم هم بخاطر اینکه کسی رو ندارم کمکم کنه میتونم نگرانیت رو برای رفتن مادر و خواهرت درک کنم، ولی قطعا خدا توانش رو میده.
ممنونم برای مطلبت، نظرات دوستان خیلی برام مفید بود
بسم الله الرحمن الرحیم
چقدر طول کشید تا سررشته کار دستتون اومد؟
هنوز هم دستمان نیامده!
والسلام علیکم.