زیر ماهیتابه را کم میکنم. چراغ اتاق را خاموش میکنم. پنجره را باز میکنم. روی تخت طوری که آسمان را ببینم دراز میکشم... جز ابر چیزی نمی بینم... سی سالگی سن عجیبی ست. دنیا برایت رنگ دیگری میگیرد(شاید برای هرکس این انفاق در سن خاصی می افتد). بیشتر مکث میکنی. بیشتر نگاه میکنی. بیشتر عمیق می شوی... توی ذهنم صداهای مختلفی می آید. بلندترینش این است: مرگ اتفاق خوبی ست اگر خوب زندگی کرده باشی ...